سلامون علیکم
....................
آقا مگه میذارن ما این دانشگاه کوفتی رو بی خیال شیم و دیگه ازش چیزی ننویسیم؟
نمیذارن دیگه :
امروز یه اتفاقی افتاد که میگم تا برای دیگران عبرت بشه :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عنوان داستان : اژدها خشمگین میشود.
زمان :
۴شنبه
مکان : راهروی دانشگاه (( بعد از توالت دانشگاه اینجا پر طرفدار ترین جای دانشگاست ))
نقش اصلی : طبقه بالایی
شاهدان ماجرا : خودم  - حامد ظفر - علی سازگارنیا - علی تهرانی - عماد ابریشم چی
مونا عزیزی - غزاله شجاع نیا یا نمیدونم شجاع پور - سحر الله وردی - فرناز رضوانی
و مرد همیشه همه جا حاضر ====> رجایی
شرح ماجرا :
ما داشتیم عکسای بچه ها رو تو کارگاه نگاه میکردیم چون تعدادمون زیاد بود همه بچه ها رو همه جای هم سوار شده بودند
یهو : تلق تلوق تلق تلوق صدای پا اومد
سایه یک آدم قد کوتاه افتاده بود روی دیوار .... ما هممون ترسیده بودیم که ناگهان با اخطار رجایی به خودمون اومدیم ... یره علیکی آمد ..هی هی!
در یک حرکت سریع و  حرفه ای از حامد پنجره عکسا بسته شد :

طبقه بالایی : آقای اسماعیلی آقای ظفر اون صندلی ها برای دو نفر تعبیه شده
داوود : حامد برای منم بنویس
طبقه بالایی : با شماهام
من : حامد . منم پروژه میخوام
طبقه بالایی : آقای سازگارنیا شما مسئولین تو کارگاه ؟
سازگارنیا : منم پروژه میخوام ...ای وای با منید ؟ نه
طبقه بالایی : پس بفرمایین بیرون.
*سکانس دوم :
خانوما کنار بخاری
آقایون کنار کتابخونه
طبقه بالایی هم مثل همیشه و بنا به این حدیث : خیر الامور اوسطها ... ما بین خانوما و آقایون بودن .
ما داشتیم از گل و بلبل حرف میزدیم که یه دفعه :
یک صدای لرزان همراه با ترس و وحشت :
(( برید بیرون ... از راهروی من برید بیرون ........ نرید بیرون جیغ میزنما  .... اااااا ...))

----------------
نتیجه اخلاقی :
جلوی بعضی ها :
- اجتماع بیش از دو نفر ممنوع.
- حد اقل فاصله بین یک خانوم و آقا با احتساب بعضی چیزا
۵ متر .
- از این به بعد هر کی خواست با جنس مخالف در مورد (( درس و جزوه و حتی مسایل روز و سیاست حرف بزنه ..کجا میره؟ ...آفرین میره در حضور یک شاهد در طبقه بالا حرف میزنه))

--------------------
چند سوال ؟
= آلان چه سالی هستیم؟
= تو چند سالته؟
= آقای خوب قصر... تو چرا با آقایون حرف میزنی؟ دیگه تکرار نشه؟
= بچه ها اگه تو راهرو حرف نزنند... کجا حرف بزنند؟

------------
دوتا چیز دبگه :
اول اینکه خانوم آشنا که دوستتون همونیه که وقتی میخنده ..... ما قصد بی ادبی نداشتیم..ممنون از نظرتون
دوم اینکه ...ای معتاد بدبخت...تو هم که مثل خودم زن ذلیلی .... حالا  به دوستات به خاطره پشت میکنی؟
دمت گرم.........این باعث پیشرفت در کارها میشود!

شب همتون خوش