امشب ای ماه به درد دل من تسکینی ...

 

خداوندا ، چشمه اشک هم می خشکد، آن هنگام که در شب های قدر، نام و یاد مولا علی (ع) بر جان و دل می نشیند ...

آری؛ این شبها، شبهای قدر است؛ شب هایی که دل و جان تنها علی (ع) را می طلبد و یاد او را در خود زنده میکند ...

اگر آن شب، همه عالم یک مکان میشد، اگر همه اولاد آدم(ع) یک تن میشد، اگر آن تن یک دست میشد و به دامان علی (ع) می آویخت و با یک زبان که همه زبانهای عالم را در خود یکجا داشت، به او التماس میکرد که « نرو ... !» علی دامن از او میگرفت و به مسجد می رفت ...

امشب شب قدر است ،‌ و آخرین شبی است که علی کیسه های مالامال از عشق و خرما را بر دوشش حمل می نماید...

امشب ماه نیز از شدت غصه، پشت نقاب ابرهای ضخیم چهره پنهان کرده ... آسمان در بغضی گلوگیر، پریشان و بی آرام در انتظار باران است ...

اما امشب چیزی نمی توانست جلوی سیراب شدن علی و رسیدن او به حریم الهی را بگیرد ...

« فزت و رب الکعبه» ... 




-------------
در ضمن مثل اینکه بعضی از خواننده های وبلاگ از اون مطلبی که در مورد هنجارها نوشته بودم ناراحت شدن..!
بابا تقصیر من چیه؟ روزنامه خراسان روز ۲شنبه نوشته بود.
ولی چون بازدید کننده هام برای من از همه چیز مهمترن پس یه عذر خواهی کوچولو رو از من داشته باشین..!
راستی خانوما...آقایون
جون مادراتون ما رو هم دعا کنید