سلام
توجه توجه....Please Pay Attention.....!!!!!
آز خانوم یا آقا مسلط به زبان انگلیسی در زمینه توریست و گردشگری با وقت آزاد و آشنایی به اینترنت دعوت به همکاری میشود...! اگه دوست داشتین به اینجا میل یا آف بذارید...ممنون!
sorkhesorkh@yahoo.com
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی نکن
دیروز امتحان معماری داشتیم...
هیچی دیگه منم مثل همیشه که هیچی نمیخونم رفتم سر جلسه! آقا جاتون خالی رفتیم تو کلاس دیدیم ااااا جو مشکوکه! مخصوصا بعضی از خانوما...سرشون تو لاک خودشونه و برعکس امتحانهای قبل نمیان از بچه زرنگای کلاس ( مثل من) سوال بپرسن!
خلاصه استاد اومد و برگه هارو پخش کرد دیدیم نه بابا یه خبرایی هست و این دخترا کلشونو کردن تو برگه و بنویس( البته این بگم که فقط خانوما نبودن..یکی ۲تا از آقایون هم بودن که قلبشون ۲تا میزد ۳ تا نمیزد).
ما هم از اونجا که امانتدار خوبی هستیم استاد برگه سفیدی رو که بهمون داده بود همون جوری صحیح و سالم تحویلش دادیم!!!!
خلاصه اخر فهمیدیم که بعضی ها سوالهارو داشتن!! حالا از کجا باید برید از سجادی ها بپرسین و اونایی که ۱۲ شب زنگ میزنن و سوال هارو راپورت میدن!!!!!
سخنانی از ملا حسنی:
من امروز خیلی خوشحالم شدم، چون من هم مثل آدم، چه فرقی می کنه و البته خوشحالی من مثل اون جوان حیوان نبود که کف بزنه برای خودش یک کاری بکنه که معلوم نیست برای چی بود. و خوشحالی من یک چیز اسلامی بود که من هر وقت جنگ باشه یا دشمن به ما حمله کنه و یا انفجار بشه من خوشحالم و در اون روز هیچ فقیری گرسنه نیست، چون کشاورزی هم زیاد می شه.
و خوشحالی من بخاطر اون سحرخیز بود که رفت پیش آیت الله محسنی و حرف دموکراسی و چپی و بی ناموس زد و اون هم گاز گرفت. و من از خوشحالی که در قلب من که در سمت چپ سینه انسان قرار دارد، بود، گریه کردم. و من حتی وقتی والده مرحوم من هم فوت کرد گریه نکردم، فقط بعدازظهر یک ساعت چرت زدم، چون خسته بودم. و اون طور که به من خبر دادند اون سحرخیز رفت به اون شورای امنیت مطبوعات و در اونجا حرف بیخود زد و آیت الله محسنی با قندان زد توی سر اون و من یک پیشنهاد می کنم که اگر می ری جلسه با خودت یک مسلسل یا کلت ببر که اگر اون حرف بی خود زد با دست راست گلنگدن را بکش عقب و شلیک کن
ادمه دارد.....
آقا نظر بدین اینقدر زحمت میکشه بی انصافا
به به ،،، خیلی وبلاگ توپی داری ،، به من هم سر بزن و از لینک دادن هم ممنون